دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد



قبلا هم گفته بودم حرف زدن سبکم می کنید. اما هیچ وقت گوشی در اختیار نداشتم و ندارم. هیچکس حاضر نیست دقایقی از زمان با ارزشش را بگذارد پای چسناله های من و در پایان هم حال خودش خراب شود. حرف زدن که حذف شود تنها نوشتن می ماند. شاید همین باعث شده saved messages تلگرامم اینقدر شلوغ و درهم و برهم باشد. اما خوبی اش این است که هیچ وقت قرار نیست کسی دلداری ات بدهد و حرف های انگیزشی و امیدوارکننده بزند. تو در همان باتلاق که بودی میمانی و آرام آرام فرو می روی. بدون آنکه تلاشی  بیهوده کرده باشی و خودت را خسته کنی. اما بعضی روزها نوشتن هم جواب نمی دهد. شما شاید درک نکنید اما من میدانم که کلمات وقتی نوشته می شوند قوی ترند. بعضی روزها نمیتوانی قدرت کلمات را تحمل کنی. و خب از آنجا که احساس می کردم باید کلماتی که در ذهنم صف کشیده اند را تخلیه کنم، راهی جز voice گرفتن نماند. از اردیبهشت ماه شروع کردم و همه چیز را مو به مو تعریف کردم. می توانید تصور کنید یک آدم در طول بیست دقیقه مکالمه چندبار می تواند بغض کند؟! یک بار؟ ده بار؟ از ثانیه ی اول بغض کردم و دقایقی بعد نمی توانستم کلماتی که از دهانم خارج می شوند را بشنوم. ناخودآگاه حرف میزدم. و خب نمی دانید چقدر دردآور است.
چه چیزی باعث شد این ها را بنویسم؟ چند وقت پیش یک کانال روزانه نویسی دیدم و بعد فهمیدم چند ماهی است ادمینش مرده. با اینکه هیچ شناختی از او نداشتم، صدایش را که می شنیدم درد تمام وجودم را فرا می گرفت. صدایش. صدایش سراسر درد بود. تا روز ها و هفته ها بعد از این موضوع نتوانستم به زندگی عادی بازگردم. صدایش در گوشم بود. هنوز هم هست. voice خودم را پاک کردم. چون امکان دارد یک روز که حالم خیلی خوب باشد و شادترین آدم دنیا باشم، آن را گوش کنم و روز از نو، روزی از نو. حقیقت این است که اشتباه می کردم. کلمات وقتی بیان می شوند قوی ترند. صداها قدرتمندند. فراموش نمی شوند. تا زمانی که زنده هستی می تونی صداهایی که در ذهنت از دیگران ضبط کرده ای بشنوی. حتی آنها که مرده اند.


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها